عمارت آصف؛ دالانی برای سفر بە تاریخ
تاریخ انتشار: ۷ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۰۲۳۲۹
ایسنا/کردستان یکی از بخشهای جذاب سفر، یا هر شهر و دیاری وجود موزەها و بناهای تاریخی و عمارتی است کە همچون دالانی برای سفر بە تاریخ میمانند.
عمارت آصف وزیری یکی از آن عمارتهای زیبا و مشهور شهر سنندج است کە بازدیدکنندگان را با قعر تاریخ میکشاند و موزەای کامل برای آشنایی مسافران با فرهنگ و آداب و رسوم و تاریخ کُردها است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بە شخصە خانە کُرد پاتوق دوران نوجوانیم بود، آنجا کە برای اولین بار کە پلەهای عمارت را بالا پایین میکردم و از اتاقهای تودرتوی آن گذر میکردم، برای اولین پیرمردی را دیدم کە ساکت در گوشەای از اتاق عمارت نشستە بود و از پنجرە بالای عمارت خیرە بە حیاط بود، آنقدر خیرە کە حتی صدای بلند خندەهای ما ذرەای بر افکار و سکوت او تاثیری نگذاشت.
یادم میآید بعدها بهانە رفتن دوبارە و دوبارەام بە عمارت آصف، دیدن همان پیرمرد با چهرە نورانی و ریزە میزەای بود کە میگفت یکی از نوادگان و بازماندگان خانوادە آصف وزیری است.
هربار کە میدیدمش، جلوی پنجرە عمارت روی صندلیاش قوز کردە بود و چانەاش را روی عصای دستش تکیە میداد و ساعتها کنار آن پنجرە بە بیرون خیرە بود، انگار در ذهنش سالهایی را مرور میکرد کە در اینجا زندگی حاکم بود و همە جوانیش را در آن سپری کردە بود.
حضورش در آن عمارت همچون راهنمایی بود برای گردشگران، از سالهای دور و دراز دوران قاجار حکایت میکرد، از رونق و شکوە عمارت، از کسانی کە در آن زندگی میکردند؛ خود عاملی برای حضور بیشتر گردشگران بە این عمارت بود، سخن از زبان کسی کە با چشمان خود رونق این عمارت را دیدە و حال در سالهای آخر عمر خود راوی این حکایتهای دور و دراز بود.
حال اما او بە دیار باقی شتافتە و بالحتم بە بخشی از خاطرات این عمارت زیبا تبدیل و در ذهن گردشگران و بازدیدکنندگان این عمارت حک شدە است.
آنگونە کە گفتە میشود، میرزا علی نقی کردستانی یا همان آصف وزیری، پسر میرزا رضای وزیری کردستانی یکی از سیاستگذاران باکیاست کردستانی در دوران قاجار بود کە پیشینە اصلی وی بە شهر اصفهان برمیگردد کە در سالهای ۹۹۲ هجری شمسی به دعوت "هەڵۆخان اردلان" حاکم وقت کردستان بە همراە خانوادە بە شهر سنندج میآید.
در همان زمان حضور وزیریها در سنندج یکی از اعضای خانواده آصف وزیری بە نام عبدالله به مقام وزارت در کردستان رسید و لقب وزیری بە خود گرفتند.
میرزا علی نقی کردستانی قبل از دوران مشروطه به خاطر خدمت در وزارت کشور در دوره والیگری حسنعلی خان گروسی، لقب دیوان آصف و در دوره مشروطه لقب آصف اعظم را بە خود گرفتە است.
هرچند کە این عمارت بە عمارت آصف وزیری مشهور است؛ اما طبق آنچە کە گفتە شدە است وجود این عمارت بە قبل از سکونت وزیریها باز میگردد و بانی اولیه آن را خانواده معتمد هاشمی میدانند و احتمالاً میرزا محمدرضای وزیر (پدر آصف دیوان) آن را تملک و سپس در زمان آصف دیوان با الحاق سردر ورودی و بخش های شرقی و غربی، عمارت شکوه نهایی خود را به دست آورده و از این رو به عمارت آصف مشهور شده است.
عمارت آصف، عمارتی با بنای تاریخی بسیار قدیمی با معماری اسلامی ایرانی واقع در محل بناهای قدیمی شهر سنندج است که یکی از قدیمیترین خانههای ایرانی میباشد که قدمتش به دوران صفویه برمیگردد و سبک معماری این عمارت نشان از سه دوره صفوی و قاجاری و پهلوی است که زیبایی و شکوه آن همچنان پابرجاست.
از دالان ورودی این عمارت کە گذر کنید به حیاط این عمارت زیبا وارد میشوید کە از جذابیت خیرەکنندەای برخوردار است.
اولین چیزی که با دیدن این عمارت و معماری زیبای آن به ذهن میآید دوران شکوه و جلال خاندان آصف وزیری است که زمانی در جاه و جلال فراوان در این عمارت زندگی کردەاند.
این عمارت زیبا کە بە نام خانە کرد مشهور است، عمارتی با بنای تاریخی بسیار قدیمی با معماری اسلامی ایرانی واقع در محل بناهای قدیمی شهر سنندج است که یکی از قدیمیترین خانههای ایرانی میباشد که قدمتش به دوران صفویه برمیگردد و سبک معماری این عمارت نشان از سه دوره صفوی و قاجاری و پهلوی است که هنوز زیبایی و شکوه آن همچنان پابرجاست.
این عمارت دارای چهار حیاط اصلی یا بیرونی، اندرونی یا داخلی، حیاط مطبخ و حیاط مستخدمین است که حوزههای موجود در آن زیبایی این حیاطها را دو چندان کردهاست و آن را تبدیل به فضایی دلنشین کرده است.
حیاط اصلی عمارت پلانی به شکل مستطیل دارد؛ ایوان آن به سبک معماری اصفهانی ساخته شدهاست. در وسط حیاط آب نمایی قرار دارد که درست در برابر تالار اصلی در ضلع شمالی حیاط در مجاورت یک باغچه زیبا چشم نوازی می کند.
وارد تالار اصلی عمارت که میشوید، با دیدن تزئینات زیبای پنجرههای تالار و نوری که از شیشههای رنگی آن عبور کرده، فضای زیبایی را در تالار عمارت ایجاد کردە است.
تالار اصلی دارای ایوانی با ستونهای چوبی که سرستونهای آن به هنر مقرنس کاری مزین شده میباشد، سقف گنبدی شکل این تالار زیبایی آن را دوچندان کردهاست.
در دو طرف تالار دو راهرو با درهای تودرتو واقع شده است؛ در تمام سطح تالار اصلی البته به جز راهروها و سطح همکف از هنر گچ بری بهره برده شده تا زیبایی تالار نمایان شود.
این عمارت زمانی ملک شخصی بوده و محل زندگی خاندانی به نام آصف وزیری بوده که بعدها توسط میراث فرهنگی خریداری شده و اکنون به نام خانه کُرد در شهر سنندج مشهور است اما باز با این وجود هنوز که هنوز است دوران شکوه و آوازه خاندان آصف وزیری در لوح خاطره شهر ردپایی ماندگار از خود به یادگار گذاشته است.
عمارت آصف وزیری به سبب بنای زیبایی که دارد بسیار مشهور است و به عنوان یکی از قدیمیترین خانههای ایرانی شناخته شدهاست، شیوه معماری و تزئینات این بنا بسیار زیبا و چشمنواز است و هر بینندهای را به خود مجذوب میکند سنگهای بر جسته با نقوش طراحی حک شده بر آن در نوع خود کمنظیر و زیبا است.
این عمارت بعد از آنکه به تملک میراث فرهنگی درآمد و بە موزە فرهنگ و مردمشناسی قوم کرد تبدیل شد، از بخشهای مختلف این عمارت که دیدن میکنم، تندیسهای مختلف در هر بخش از این عمارت به چشم میخورد که نمادی از فرهنگ و هویت و سبک زندگی مردم کُرد را به نمایش میگذارد.
بخش مشاهیر کُرد که هنر دست هادی ضیاءالدینی است بخش مهم این عمارت به شمار میرود که معرف بزرگان و نامدارانی است که هر کدام به نوبه خود سهم عظیمی در شکوفایی و پیشرفت شهر سنندج داشتهاند؛ همچنین در بخش مردمشناسی خانهکُرد میتوانیم با انواع پوشش اقوام مختلف کُرد آشنا شویم.
اولین حمام خصوصی شهر سنندج در این عمارت در زمان قاجار با سبک ایرانی اصفهانی ساخته شدهاست که مورد استفاده شخصی خانواده آصف بوده است تزئینات به کار رفته در ستونهای واقع در حمام فوقالعاده زیباست.
در فصل بهار زیبایی این عمارت دوچندان میشود و هر ساله میزبان بسیاری از مسافران خارجی و داخلی است که گوشهای از فرهنگ و هویت ملت کُرد را برای بینندگان به نمایش میگذارد.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری گردشگري استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها نوروز نوروز 1402 منطقه مازندران سفرهای نوروزی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها تالار اصلی آصف وزیری عمارت آصف شهر سنندج
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۰۲۳۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم میشود سفر کرد» داستاننویس و فیلمسازی است که از زیباییهای اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز میگوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصفجهان را به یاد میآورَد.
آدم باید خیلی بیذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریکروشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعارههایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس میشوند، سرها را پرشور و دلها را حیران میکنند. آنهم نه به وقتی که شهر در بینقصترین روزگار خود به سر میبرد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زایندهرود را کمآب یا بیآب میبینند، بیغشترین آثار معماری را زخمی و بیرمق در اسارت داربستها دیدار میکنند و در خیابانها یا کوچههای شهر هزاران چالهچوله و نازیبندگی خودنمایی میکند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان میآورد و همزمان آرامشی دلنشین به او میبخشد.
نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نهچندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کمنظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان میآید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم میشود سفر کرد» پا به این شهر میگذارد. او نیز برخی کموکاستیهای شهر اصفهان به چشمش میآید و آزارش میدهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.
گلچینان گلچینان به سمت چهارباغ
اصغر عبداللّهی، داستاننویس و فیلمساز، در این سفر که روایتش را به قلم میآورد، هنگامۀ پاییز است و از زیباییهای اصفهان در این موسم فراوان میگوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصف جهان را در یاد دارد و میگوید:
«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر بهدلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکههای کوچک نقاشیهای لاجوردی و فیروزهای است. هم آفتاب دارد، هم نمنم باران و نرمهبادی که از روی میوههای خوشطعم درختان کویری گذر کرده است.»
عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است. همین مسئله نیز بر منحصربهفردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامهای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن میتوان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره میبرد و غالباً در دیدار با جایجای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ میافتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند میدهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.
این داستاننویس در همان ابتدای کار از خوانندهاش میخواهد که پیش از هر جاذبهای به دیدار چهارباغ برود: «سلانهسلانه یا به قول قجرها گلچینان گلچینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ میرسد، همزمان با دیدن این خیابان شگفتانگیز یادش به داستاننویسان نامدار اصفهان میافتد. و میگوید در چهارباغ باید با داستاننویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.
فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گلها را در جایجای شهر میبیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش مینشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو میافتد؛ رماننویسی که رُستنیهای نصف جهان سرمتش و بهگفتۀ عبداللّهی در گوشهای از خاطراتش چنین به آنها اشاره میکند: «گل ابریشم سرخ و گلهای کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»
بعد به یادمان میآورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا میکرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمیرسد. گشتوگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتابهای ادبی بسیار دیگری را به خاطرش میرود. «صادقممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعانالسلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جملهاند.
آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند
عبداللّهی با قدمزدن و گشتن در اصفهان بهجز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش میبیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظلالسطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را میبیند که چطور دستبهکمر دستور میدهد تا آدمهایش نقاشیهای این بنای باشکوه را و گچبریهای ظریفش را با هرچه که به دستشان میآید، تخریب کنند.
بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش میگذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرنهای درازی به رکیبخانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچههای ظلالسطان را میبیند. او در دل این موزه، همان لحظهای از تاریخ اصفهان را به چشم میبیند که اسپاروی با خانوادۀ ظلالسطان بهصورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا میکنند، گویی که خیلی از این نمایش نمیگذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوههای ناصرالدینشاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو میخوانند.
و همۀ اینها را عبداللّهی میبیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان میگیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و دهها نفر دیگر را میبیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا میشود؛ همانطور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا مینشیند.
او این آینده را در عکسها میبیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان مینویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکسهای دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آنها تو را به یاد نمیآورند، تو هم آنها را فراموش خواهی کرد اما در این عکسهای دیجیتال باقی خواهی ماند.»
بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکسهایی که عمرشان بیشتر از آدمهاست برایمان تعریف میکند؛ همان عکسهایی که وقتی عبداللّهی به آنها خیره میشود، احساساتش را دربارهشان اینگونه نشان میدهد: «آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواستهای در من مِهِ متراکم میشود.»
مرجع:
عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم میشود سفر کرد»، تهران: چشمه.
انتهای پیام